شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چگونه شکر بگویم که زنده مـاندم من به ماه روضۀ تو خویش را رساندم من چگـونـه شکـر بـگـویم اجـل امـانـم داد که بـاز چـشـم تـر من به بـیـرقت افـتاد چه قـدر شور دلم زد به مـاه غـم نرسم به زیر سـایۀ این بـیرق و عـلم نـرسـم به شـوق این دهـۀ شـور و مـاتـمـت آقا تـمـام سـال شـمـردم هـمـه نـفـس هـا را چگـونه شکـر بـگـویم که بـاز گـریانـم شـبـیـه زلـف پـریـشـان تـو پـریــشـانـم تمـام ترس من این بـود با دلی حـیران شب رقـیـه نـبـاشـم مـیـان گـریه کـنـان امان دهـید خودم بـین روضه میمـیرم شب ششم جگـرم را به دست میگـیرم بـرای روضه هـفـتـم چه نـذرها کـردم کـه لای لای بـخوانـم به دور او گـردم سپردهام به دو دستم کـند گریـبان چاک برای آن همه اکبر که اوفـتاده به خاک میان روضۀ سـقـا کـه جان بـه لب آیـد شبـیه دخـتـرکـان تو ضجّه خـواهـم زد به چشم گفتهام از اشک پُر کند مشکی مگـر ز شرم نـریزد دگر عـمـو اشکی شب دهـم نـفـسـم را دگـر نـمیخـواهـم برای شـام عـزایت سـحـر نـمیخـواهم تمام حـاجـتم این است تا که ظهـر دهم جـنـازهام بـرود روی دوش ایـن مـردم همان زمان که سماوات بر زمین افتاد بـلنـد مرتـبـه شـاهی ز صدر زین افتاد میان خـیـل شـغـالان فـتاد چون شـیری یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری همه زدنـد و سپـس شمر آمد و خـنـجر نشـست روی ورق های مصحـف پرپر بـریـد سـر ز تـنـت بـا دوازده ضـربـه جـدا شد آخـرِ سر عـرش از تن کـعـبـه |